نازنين زهرانازنين زهرا، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

نازنين زهرا نفس مامان وبابا

معلم ودکتر

از چندوقت  پیش ( بعداز تعطیلات عید ) که نازنین رو بردم دکتر ، به دکترا علاقه پیداکرده اخه دکتر درخشنده اینقدر رفتار خوبی باهاش داشت وبه همه سوالاش جواب داد که نازنین شیفته اش شد . چند روز پیش باباش پرسید بزرگ شدی چکار میکنی گفت : دکتر البته منظور باباش کار آینده اش نبود من تعجب کردم باباش ذوق  زده نمیدونم چند روز پیش بود که ظهر با هم فیلم خانه ی اسرار امیز رو میدیدیم تو برنامه ی کودک البته فیلمش  در مورد یک معلم بود ووقتی مدرسه رو نشون دادن با ذوق گفت مامان تو هم مدرسه  میری گفتم اره منم معلمم ازاون روز گیرداده که منو دکتر صدا کنید منوهم معلم صدا میکنه با صدایی کشیده و خنده دار(موعلییییییییییییم )   قند تو ...
31 تير 1392

جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ

سلام گلی دیروز عکستو برای جشنواره تابستانه نی نی وبلاگ فرستادم کدت 660 هست  تمام سعیمو برای جمع کردن رای برات میکنم فدات ان هم عکسی که برای جشنواره فرستادم که در حال خوردن یک تکه جوجه کبابی و خرس پشمالو یا به قول خودت یگانه رو بغل کردی ...
26 تير 1392

حسادت یا جلب توجه ؟!

سلام نانی مامان امروز صبح ملکه کوچولو با عقیده عجیبی از خواب بیدار شد ومن رو شگفت زده کرد : من الان کوچولویم وقتی بزرگ شدم بابارو از پیتکو ( اسب بادی ) میارم پایین وخودم هرجا دوست داشتم تلویزیون نگاه می کنم ! بقیه روز عادی بود :  حمام ، ناهار ، خواب ، عموپورنگ  ، بازی وتاب سواری تا اومدن بابا . اولش که با ذوق و شوق به بابا سلام کردی اما به نیم ساعت نکشیده باز دعوا ومرافعه ! من موندم این وسط چکارکنم به تو چیزی بگم گریه میکنی و با اشکات دلمو می لرزونی ، به بابا چیزی بگم میگه توهمش طرفدارشی و لوسش میکنی ! با همین اوضاع کجدارو مریض افطار خوردیم و ظرفارو شستم از بدشانسی امروز دومین مسابقه والیبال ایران وآلمان بود وحوصله ی دخمل س...
23 تير 1392

نازنین زهرا ومرگ بر آمریکا

از ابتدای دهه فجر و پخش آهنگ های انقلابی از تلویزیون وبرنامه های مهد ، دخمل نازنازی بی صبرانه منتظر راهپیمایی 22 بهمن بود و هر روز ازم می پرسید کی میریم مرگ برگ آمریکا این طوری شد که گل مامان رفت راهپیمایی ومامان هم پس ازچند سال غیبت به خاطر بارداری و.... رفت را هپیمایی ساعت 8 بیدارشدیم ، بدون صبحانه خوردن رفتیم مدرسه ( مامانی برای نازنین زهرای گل نون و پنیر برد که تو مدرسه خورد) البته مثل قضیه کربلا رفتن  بابا راضی نبود و بقیه از روی دلسوزی می خواستند منعمون کنند ولی به من و دخمل با وجود همه سختی هاش خوش گذشت اینقد دختر نازنازی مامان ازته دل وبا مشت های گره شده داد زد مرگ بر آمریکا مامانی ذوق مرگ شد به خدا ...
22 تير 1392

نازنین زهرا رفته به اردو برای نصف گردو!

جمعه هفته قبل از طرف مهد کودک رفتیم اردو . صبح زود صبحانه رو آماده کردیم و را ه افتادیم به طرف مهد ، عسل مامان ذوق زده بود و همش در حال وراجی ! از قبل لیست خرید رو با نازنین زهرا چک کرده بودیم قراربود براش یه عالمه لباس بخرم همراه با توپ و بستنی ! وقتی رسیدیم مهد با هم سوار تاب شدیم ومنتظر حرکت موندیم تومینی بوس گل مامان نسبتا اروم بود ویکمی از صبحونش رو خورد اما تو بازار خیلی شیطونی میکرد وهمش باید دنبالش میدویدم مخصوصا بعدازخرید یک توپ گنده . نکته جالب این بود که بعداز خارج شدن از مغازه لباس فروشی پلاستیک خریدمون رو چک کرد و با تعجب به من گفت پس بقیه پیراهنها کو ؟ نازی دخمل کو چو لو فکر میکرد همه ی پیراهن هایی که پرو کرد...
22 تير 1392
1